سلام خانما دلم گرفته ، حرفهام تو دلم سنگینی میکرد گفتم برای شما تعریف کنم ،
مرسی ک سنگ صبوریم میشد
من تک دختر یه خانواده هستم ازدواج سنتی کردم ، دختری بودم ک نه اهل دوست پسر نه اهل رفیق و ..... ب اصطلاح یه دختر کاملا خونگی
الان هفده سال ازدواج کردم همسرم خیلی خیلی مغرور و خودشیفته هستش یه بچه هم بیشتر ندارم
مثلا تو روابط جنسی تادمن جلو نرم ،جلو نمیاد حالا اون ب کنار زن و شوهر این حرفها رو ندارن ،من دیدم اخلاقش اینه گفتم ایراد نداره من پا جلو میزارم چندین بار من رفتم جلو من پس زده ،مثلا میخواد بگه من ب زن نیاز ندارم ،بارها و بارها با شوخی و خنده بهش گفتم من زنم نیاز دارم گفته دلت خوشه هااا ، من ب چی فک میکنم تو ب چی مثلا اصلا الان تو سال جدید خیلی معذرت میخوام رابطه ک نداشتیم هیچ حتی کنار هم ،هم نخوابیدم حتما دخترم باید وسطمون بخوابه خوب دخترم بلوغش نزدیک هر چی میگم جاشو باید جدا کنیم بابا مردم از نه ماهگی جدا میکنن قبول نمیکنه و میزاره رو حسادت من .
بارها و بارها جلوی دخترم میگه من فقط ب عشق تو زنده هستم ،یا چندین بار تو دعوا گفته من اگ نگهت داشتم بخاطر دخترمون فقط
ببین من خانه دار هستم بخدا تعریف نمیکنم خونه داری ،بچه داریم همه چی مرتبه
یه قرون بهم پول اضافه نمیده ب عنوان زن پس انداز ندارم ،تا میگم میگه هر چی میخوای ب خودم بگو بد تا بخوام یه نیاز مادی بگم انقدر غرغر میکنه ک خودم کفش ندارم اینو ندارم ک اصلا روم نشه ادامه بدم
ببینید از بدی هاش گفتم از خوبیشم بگم میدونم ب هیچ عنوان اهل خیانت نیست چون همیشه عقیده داره ک اگ ب من خیانت کنه روزی میشه کسی ب دختر و خواهرش خیانت کنه از این بابت خیالم راحته هر چند قبلا خط قرمزم بود الان اگ بفهم خیانتم میکنه اصلا ناراحت نمیشم
من خودم روانشناسی خوندم بیشتر احساس میکنم خودشیفته هستش و واقعا مودی