بچه طلاقم ی اجی دارم از ازدواج دوم مامانم تا الان مشکل حادی با ناپدریم نداشتم یمدت این خواهر ۹ساله شده برام عذاب و مصیبت همش دست بزن داره ،فوش میده،زورشم خیلی زیاده منم هیچکسو ندارم برم پیشش ،خواستگار خوب ندارم ،کنکور قبول نشدم خیلی بیچاره و بدبختم امشب پاشد خودمم باورم نشد حمله کرد بهم کل بدنم زخمه و کبود نمیدونم اینهمه زور از کجاشه بجه ۹ساله دیگه خسته شدم فقط ب امید کنکور زندم بلکه قبول شم شرایطم بهتر شه
باباشم دید مقصره گفت تو نباید وقتی میزنه بزنیش ب مامانم گفت خواستگار بیاد بدش بره 😭😭😭😭
تا خدا اینجاست
نگرانی بی جاست
مادربزرگ پدربزرگ پدریت یا مادریت زنده نیستن؟
مامانت چیزی نمیگه ؟
منو مامان بابای خودم نابودم کردن اونکه دیگه ناپدریه اگه خواستگار خوبم اومد دوس نداشتی ازدواج کنی به هیچ عنوان قبول نکن
عزیزم میتونی بری کتابخونه؟
کاشکی میشد صبح بری شب بیای
بعدشم شهر غیر خودتون بزن که بعد قبولی بری خوابگاه
بهت پول تو جیبی میدن؟
پولاتو هم جمع کن و بعدا برای کتاب و کرایه اینا ازشون استفاده کن
ببین کنکور همه زندگی نیس اینو من بهت میگم ک ۱۲سال خر خون بودم یه رشته خوبم قبول شدم ولی بخاطر ازدواج نشد ادامه بدم البته تحصیلات مهمه ولی به نظرم کنار کنکور حتما یه حرفه یاد بگیر الان دخترای ۱۵/۱۶ساله درامد دارن برا خودشون تو چرا نتونی دستت که بره تو جیب خودت دیگه خودت برا خودت تصمیم میگیری
