من هم دکتر بهم گفته بود بچه دار نمیشی ذخیره تخمدان نداری سریع باید بذاری باردار بشی ولی اصلا شرایطشو نداشتم گفتم ولش کن چهار ماه بعد از حرف دکتر اقدام کردم ولی باردار نشدم
ماه بعدش هم همینطور رفته بودیم بیرون شهر جشن سال نو من مدام دستشویی میرفتم ولی به همسرم نگفتم خودم یه کم شک کرده بودم ولی هنوز موعد پریودم نشده بود که بگم عقب افتاده و اینا
خلاصه چند روز بعدش دیدم پریودم عقب افتاده باز یه چند روز دیگه صبر کردم خودم رفتن یواشکی یه بی بی چک خریدم صبر کردم صبح ساعت ۵ رفتم دستشویی دیدم بله دو خطش قرمز شد دیگه تمیزش کردمو گذاشتمش توی جعبه کادویی خوشگل یه متن خوشگلم نوشتم که بابایی منتظر من باش دارم میام و خیلی دوست دارم جعبه رو هم گذاشتم روی میز روی شکمم هم با خط لب عکس یه پای کوچولو کشیدم و نوشتم بابایی عاشقتم بعد رفتم خوابیدم کنار همسرم بهش گفتم پاشو برو نماز بخون گفت خوابم میاد چکار به نماز من داری حالا هیچوقت بیدارش نمیکردم ساعت حدود پنج و ربع اینا بود خلاصه هی گفتم پاشو شیطون رفته تو جلدت چرا پانمیشی خلاصه زمان امتحانامون هم بود هر دو تایی تا دیر وقت درس میخوندیم
به زور بیدار شد نشست سر میز که نماز بخونه چشمش افتاد به نوشته یی که زده بودم به لبتابش چشماشو مالوندن تعجب کرد یه دوبار از روش خوند بعد گفت بابا شدم ؟ بعد اومد منو بوسید کادو رو هم که همون بی بی چک بود بهش دادم و خلاصه ملی ذوق کرد بعد هم شکمم رو بوسید که باز دوباره اون عکس پا رو دید و نوشته یی که بودم بابایی عاشقتم
خلاصه کلی سوپرایز شد