2777
2789
عنوان

شوهرم سر یه موضوعی یه ساله با خانوادش قطع ارتباطه

| مشاهده متن کامل بحث + 703 بازدید | 48 پست
چرا میگه تقصیر تو بوده مگه چی بوده جریان

جریان این بود که ما توی خونشون میشستیم یعنی تویه خونه بودیم

بعد یه چیزی گم شد 

پدر شوهرم گفت به شوهرم که اون برداشته 

چیز خیلی بی فایده ای هم بود 

دعوا کردن 

مااز خونشون پا شدیم اومدیم خونه بابام اینا زندگی میکنیم چندین بار به مادرشوهرم و اینا گفتم بیاین خونم دعوتشون کردم ولی نیومدن

حالا با پدرش خوب شده شوهرم ولی با مادرش نه هنوز 

من از وقتی که دعوتشون کردم و نیومدن خونم باهاشون قطع ارتباط کردم 

برای همین میگه تو سر چیز الکی نرفتی

اینم بگم که مادرشوهرم قبلا به شوهرم گفته بود زنت من رو سوزنده بود این چند سال که اینجا بودین

دلیل حرفش این بود که چرا من میرفتم از پسرشون که شوهرم باشه بد میگفتم

بخدا خیلی اذیتم میکرد من به خانواده مودم نمیگفتم میرفتم به اون میگفتم که نصیحتش کنه اونم اینجور گفته بود منم دیگه قطع ارتباط کردم که اذیتش نکنم بیشتر از این

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چه بد🤦🤦

ببین ما بخاطر تغییر منطقه خونمون اختلاف شد،پدرشوهرم می‌گفت تقصیر تو هست پسرم خونه رو فروخته و... من و همسرم و بیرون کرد از خونش و به همسرم گفت اگر معرفت داشته باشی میای بهمون سر میزنی زنتو طلاق بده دخترتم بنداز دامنش بیا بهترین زن و زندگی رو برات فراهم میکنم،دلیل جابجا کردن خونمون مشکلات مالی بود و بیکاری همسرم که کمک نمیکردن

همسرم تا یکسال هر هفته جمعه از صبح تا شب میرفتم اونجا

بعد یکسال یکروز برادرشوهر زنگ زد که مادرشون سرطان گرفته، شوهرم باز میرفت و نیومد و بروشون نمی‌آوردن که عروس و نوه ای هست، بعدش من باردار شدم و چون بچه پسر بود اونا نرم شدن و من متنفر تر ازشون ،ولی در حد ماهی یکبار می‌بریم دو ساعت و میایم،و تنها عروسی که خونشون می‌ره منم و اون دوتای دیگه کوتاه نیامدن

در کل خودت شرایطت رو بسنج ، چون فامیلی میگم، قطع ارتباط نکن،عذرخواهی هم نکن،وایستا یه مناسبت بشه،با شوهرت به بستی و آب هویج بگیر و برید یه ساعت بشینید و بیاید ،حرفی هم نزن که اونا هم شروع نکنن

جریان این بود که ما توی خونشون میشستیم یعنی تویه خونه بودیمبعد یه چیزی گم شد پدر شوهرم گفت به شوهرم ...

واقعا پس تو مقصر نبودی 

همسرت بی منطق داره بهت میگه تقصیر توعه 

همسرت احتمالا ازیناس که مسئولیت کارای خودشو گردن نمیگیره

ببین ما بخاطر تغییر منطقه خونمون اختلاف شد،پدرشوهرم می‌گفت تقصیر تو هست پسرم خونه رو فروخته و... من ...

باشه عزیزم 

ممنونم از راهنماییت 

شرایط من هم به تو نزدیکه

اصلاً و به هیچ وجه عذاب وجدان نداشته باش چه مادر شوهر خوب بشه چه بمیره در هر صورت کاملاً حق با شما بوده چون به شما توهین کردن توی روابط مادر فرزندی هم دخالت نکن شوهرت اگه خودش دوست داشته باشه میره و آشتی می‌کنه یا مادر اگه مادر درست و حسابی باشه به هر حال باید راهی پیدا کنه برای ارتباط با فرزندش ضمناً پنج انگشت عسل کنید بزار دهن خانواده شوهر باز گاز می‌گیرند باز تو رو نادیده می‌گیرند و تحقیر همچنان هست پس بیخود خودتو خسته نکن و کاملاً دور بایست

اشتی کنین انقدر ازین قهر و قهر کاری اونم تو خانواده بدم میاد 

منم درگیر قهر شوهر خواهرم با شوهرمم چند بار غیر مستقیم خواستیم اشتیشون بدیم نشد  

خودم میخوام باهاش حرف بزنم از خر شیطون بیاد پایین  

شوهر خواهرم قهر کرده

ممنون عزیزم بعدا میام میگم هرچی شد

امیدوارم همه چی خوب پیش بره ، زمانی برید که حالتون خوب باشه و پر انرژی باشید که اگر اگر هم رفتاری دیدید که ناراحت کننده بود،بتونید مدیریت کنید حال خوبتون رو و خودتون رو آروم کنید


تایم کوتاهی اونجا بمونید ، نگید من پیشنهاد دادم که بیاییم دیدنتون،بگید هردو دوست داشتیم بهتون سر بزنیم ولی شرایط نبود،امیدوارم استقبال گرمی داشته باشند و این دلخوری ها با این دیدار رفع بشه

بر هر چه همی‌ لرزی ، می‌دان که همان ارزی 🌱

جریان این بود که ما توی خونشون میشستیم یعنی تویه خونه بودیمبعد یه چیزی گم شد پدر شوهرم گفت به شوهرم ...

با سیاست باش

اشتیشون بده اما رو نده همچنان خودت قهر باش و دیگه مثل سابق نباش براشون محلشونم نده

باشه عزیزم ممنونم از راهنماییت شرایط من هم به تو نزدیکه

 من افسردگی گرفتم و یکسال مشاوره میرفتم با همسرم، دکتر به همسرم گفت که باید از خانومت دفاع میکردی و مسیولیت فروش و خرید خونه رو گردن می‌گرفتی ،به من گفت اینا دعوت کردن و همدیگرو کشتن دخالت نکن، به همسرم گفت از این به بعد دو هفته ای یکبار دو ساعت باهم برید که اونا بدونن شما یه خانواده اید ،همونطور که پدرت بدون مادرت خونه کسی نمیره شمام بدون زن و بچه آن نمیری

من اون دکتر و خیلی دعا میکنم،رفتار همسرم خیلی بهتر شد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کیا مثل منن😅

mahsima__9 | 14 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز