من شیراز زندگی می‌کنم و شوهرم اخلاقای خیلی بدی داره همش می‌گفت نمی‌خوامت برو به بهونه‌های الکی چون براش بچه نمیارم و برای این داشتم باهاش زندگی می‌کردم چون دو تا از خصوصیات بدی که من خط قرمزمه این نداشت یکیش خیانت و یکیش اعتیاد و همیشه خدا را شکر می‌کردم چون اصلاً به قیافشم نمی‌خورد و از خیلی وقته تو گوشیش ضبط کننده صدا گذاشتم و همه صحبت‌هاش این چند ماه در مورد چیزهای الکی بود و فقط شده شوهرمو می‌شنوم خودش می‌دونه اگه من ازش خیانت ببینم ط قرمزمه حتی شده ولش می‌کنم دخترمو میندازم و میرم و دیشب رفت بیرون من رفتم تو گوشیش نگاه کردم انگار یک جا بود داشت تعریف می‌کرد داشت به کسی زنگ می‌زد ولی اون کس برنمی‌داشت با اون کس دیگه که داشت صحبت می‌کرد صداش میومد انگار پیش دوستاش بود فقط می‌گفت دیروز یک نفر را جای ساندویچی دیده که به قول خودش عجب چیزی بوده داش مشخصاتشو تعریف می‌کرد که موهاش ریخته بوده فقط یه کلاه گذاشته بود که این با موتور رفته جلوش بهش گفته ماشالله بده بکنیم بعد انگار دختر یک نیشخند زده بعد این اینجا چی کردم کباب میشه که این هنوز پشت سرشو نگاه می‌کرد منتظر بود که دختره واسه ترمز بزنه که این بره سوارش کنه و تازه از خداشم بود که ما رفته بودیم می‌گفت خوشحال شدم زن و بچه‌ام امشب نمیان یعنی اینو شنیدم جیگرم آتیش گرفت این زندگی دیگه واسه من زندگی نمی‌شه
و فکرم رفت گفتم نکنه تا الان من همش می‌گفت برو خونه مامانت نیا کسیو می‌آورد خونه یا وقتی می‌رفتم خونه مامانم همش خوابای بد می‌دیدم می خوام این سری برم خونه مامانم و بگم شب نمیام و بیام خونه تو حموم قایم بشم ببینم کسیو نیاره
اصلاً من یک درصد باور نمی‌کردم که این اینجوری باشه که انقدر راحت از این حرفا بزنه حتی الانم اگه از زبون خودش نمی‌شنیدم که داشت با دوستش صحبت می‌کرد حتی اصلاً نمی‌تونستم باور کنم ون خودشو انقدر پاک می‌دونه بعد واقعاً منم بهش خیلی اعتماد داشتم
اینا رو ولش کن چجوری صداش و تونستی ضبط کنی؟
الان اینقدر اعصابم خورده می‌خوام یک جا رسواش کنم
بیاین بگین به نظرتون چیکار کنم
به خودم میگم شاید همون شب بیام چیزی ازش ببینم دیگه تموم بشه زندگیمون میگم بزار لااقل خونه رو بزنم به نامم ی‌ترسم خونه به نام خودش نباشه اینقدر این آدم زرنگیه تا حالا سند خونمونو نیاورده خونه
به فرض خیانت بکنه بچه تو و میزاری و میری؟ چه جوری دلت میاد؟یه زن میاد جات و راحت و خوشگل میگیره. اگه بچه داری اصلا میدون و خالی نکن. حالا چرا انقدر کنترلش میکنی؟ زیاد حساس باشی همون مساله سرت میاد .زندگی همینه
حالا بچه‌مو نمی‌ذارم اگه ببینم واقعاً خیانت می‌کنه با کسی بچه‌مو می‌برم طلاق می‌گیرم چون منو کتک می‌زد می‌گفت نمی‌خوامت حتی نامه پزشک قانونی دارم وقتی بفهمم واقعا پای یک نفر دیگه در میونه و این بلا هارو از دستی یکی دیگه بهش یاد می‌داد که سر من در بیاره من بزارم برم ولی من زندگیمو دوست داشتم همه جوره پاش موندم گفتم شاید عصبانیه شاید چیزیه یعنی فکر نمی‌کردم ینجوری باشه که این زندگی دیگه اصلاً به درد نمی‌خوره پس به طلاق کشیده بشه خیلی بهتره اون کسی که این زندگیو نمی‌خواست اون بود من همه جور پای این زندگی موندم همشم به خاطر دخترم و خونه مامانم ول می‌کرد باز خودم برمی‌گشتم
بعد با همین وضع از من یک بچه دیگه میخواد بعد عصابش خورده یا اذیتم می‌کنه میگه به خاطر اینکه برام بچه نمیاری خب بابا مرد آدم باش من یکی نه ۱۰۰ تا برات میارم ما از ازدواجمون زیاد گذشته چون سود ازدواج کردم و سن خودم خیلی کمه این دخترم مال اول زندگیمونه که اخلاقش خوب بود
اگه میخوای زندگی ارومی داشته باشی تو کارای مردت سرک نکش
دیوونه ای خودت و اذیت کنی؟
اونا عشق و حال میکنن حال بدیش بمونه واسه زن؟
عاقل باش
