دیروز رفتیم در یه ساندویچی ماشینو دو سه تا مغازه اونور تر پارک کرد ساعت ۳ ظهر بود و هیچکس تو خیابون یا ساندویچی نبود خودش تنها رفت ساندویچ بخره ..من گردنمو خیلی کج کردم تا دیدم فروشنده یه دختر جوون بود شوهر منم پشت ویترین با فاصله کم ۲۰ دقیقه تنها وایساده بود پشت ویترین تا اون دختره آماده کنه ..خیلی حس بدی ازش گرفتم میتونست بیاد تو ماشین تا زمان بگذره یا حداقل مینشست روی صندلی های انتظار یا حداقل اونقدر نگاهش به کارکردن اون دختره نبود