بچه ها خیلی روزای سختی بود خیلی تایک سال عذاب کشیدیم تاخانواده ام یکم سرپابشن بعد ازاون اسفند94پدرم مریض شدم یه مریضی عجیب غریب گرفت توشهرخودمون گفتن 3روزه دیگه تموم میکنه مدام سردرد داشت وبینی اش هم ورم کرده بود بردیمش تهران 25روزتوبیمارستان بود تشخیص ندادن چیه بعدش بابام روز به روزحالش بدترمیشد تااینکه رفت توی کما خیلی سخته خیلی وقتی رفتم توآی سیو بابام رونشناختم