سلام پدرشوهر و مادرشوهر بعد از روزها دیشب ساعت ۹ ناگهانی طنین صداشون تو ساختمون لرزید و تشریف اوردن از یه طرف ناراحت شدم برای اون روزها که خیلی خوب بود و خوش گذشت از یه طرف هم خوشحال که خبر ندادن که شام بیان چون اگر نمیریزین سرم اصلا حالو حوصله مهمون ندارم.
امروزم با صداشون بلند شدم ولی هنوز زیارتشون نکردم چون بدون شوهرم نمیرم خونشوناز قبل یه کاسشونو نگه داشتم که امروز بدم که هم شر نشه برام که ندیدمشون هم دلیل داشته باشم که برم من یه اخلاقی دارم بیدلیل نمیرم خونشون
اصلا هم حوصله خاطراتشونو ندارم
عزیزم زشته برو یه سلام بکن بعد از مدت ها اومدن. منتظر همسرت نمون. ۵ دقه بشین و برگرد بگو میخوام ناهار بزارم
کاش زودتر اسبابه رفتن به سفره بعدی برشون فراهم بشه
کجا بودن؟
و من الله توفیق
چشمت روشن .حالا كجا رفته بودن مسافرت ؟ برو سوغاتيت رو بگير
برو بهشون یه سلامی کن عب نداره عوضش سریع برگرد خونت
چشمت روشن😁
چرا همه میپرسن کجا بودن
دعا کنید عید هم برن ولی مارو کار نداشته باشن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
