2777
2789
عنوان

خاطرات بد و پر کینه از پدرشوهرم

1741 بازدید | 74 پست

نمیدونم دلیلش چی بود همش همه جوره بد تا میکرد.تو یه ساختمون بودیم یادمه باردار بودم برای زنش نون بربری گرفته بود من داخل راه پله رد میشدم رو در رو شدیم بوی اون نون توی دستش هنوز یادم نمیره نمیخاستم برای منم یکی بگیره ولی نمیتونست یه تیکه کوچیک از رو محبت برای من بکنه و بده؟این کوچکترین بی رحمی اش در مقابلم بود اینقد بدتر از این ازش دیدم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

واقعا لعنت .روانم خراب شد چقد کینه گرفتم تو این مدت

من بارداربودم رفتم سر یخچال خرما دیدم میخواستم بخورم مادرشوهرم گفت بزار جاش مال پسرمه الان از خدمت میاد میخواد بخوره هیچوقت یادم نمیره از اون زمان ۲۴سال گذشته

من به دست های خدا خیره شدم معجزه کرد،💚💚
هعیییی هععییییلعنت به زندگی توو یه ساختمون

من یه جا نبودم ولی مادرشوهرم اونقدر اذیتم کرده جوونی هام که حالا هم کاری بهم نداره نمیتونم فراموش کنم 

ولی به برادرشوهر الان کنار خودش خونه داده و از کمک مادی و همه چی....برای جاری ام مثل مادره......

کار داره شوهر من رو میشناسه 

به شوهرم گفتم وقتی میبینم میتونسته مادرت چقدر مهربون باشه و اون کارا رو سرم در می‌آورده بیشتر نمیتونم ببخشم


من بارداربودم رفتم سر یخچال خرما دیدم میخواستم بخورم مادرشوهرم گفت بزار جاش مال پسرمه الان از خدمت م ...

ای وای من

واسه من اینجوری نیستن، فقط خیلی دخالت میکنن و برو بیا و مهمون زیاد دارن

تموم میشه هر شبی...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792