شمام مثل منین یا من توانم کمه؟شوهرم و پدر و مادرش رفته بودن جایی من ساعت 6و نیم پاشدم تدارک شام دیدم و به شوهرم زنگ زدم گفتم بیاید اینجا شام بخورین البته بعدش مهمونام زیادتر شدن ،بعد اینکه رفتن انقدر خسته بودم که نگو ،کلا همیشه هر وقت مهومون داشته باشم اینجوریم بخاطر همین از مهمون خوشم نمیاد،الانم از شانسم دخترم تب کرده الان رو پامه
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
منم هلاک میشم تا چند وقت انگار مریضم ولی همیشه مهمون دارم و با روی باز پذیرایی میکنم اما کلا حوصله مهمونی دادن و مهمونی رفتن رو ندارم....فکر میکنم همه خسته میشن .طبیعیه
منم نفله میشمچون هم قبلش خودمو میکشم که خونه تمیز کنم بعدم برای غذاو...تازه طعم غذارو هم نمیفهمم وق ...
نه من حالا واسه غذا و اینام زیاد خودکشی نمیکنم ،درست میکنم حالا هرچی شد😂 خیلی وقت نمیذارم ،ولی خدایی دسپختمم بد نیست مثلا امشب مرغ یکم تو قابلمه تفت دادم یه کوچولو اینور اونورش طلایی مانند شد بعدش پیاز و هویج و فلفل دلمه اضاقه کردم تفت دادم آب ریختم و ادویه زدم گذاشتم پخت خیلیم خوشمزه شده بود