سلام دخترا امیدوارم خوب باشید
دو هفته پیش با یه آقایی آشنا شدم تو اداره که پیشنهاد دوستی داد من اولش رد کردم اما وقتی دیدم اصرار میکنه قبول کردم و شمارش رو یادداشت کردم و بعد بهش یه پیام ساده دادم
از اون روز باهم در ارتباطیم ازم خواست که ببینیم همدیگه رو بعد دو هفته دیروز دیدمش
تو این مدت پشت تلفن جوری وانمود میکرد که انگار هیچی نمیفهمه و به قول خودمون گیجه
همون روز آشنایی هم میگفت من خونه دارم ماشین و شرکت خودم رو دارم خیالت از لحاظ مالی راحت باشه چون صفر تا صد زندگیم رو خودم زحمت کشیدم هیچکس پشتم نبوده ۶ سال ازم بزرگ تره
و گفت قصد مزاحمت ندارم تصمیمم ازدواجه
من خیلی جدی نگرفتم با خودم گفتم برو بابا دیوونه
دیروز که همدیگه رو دیدیم تو کافه و بعدش با ماشینش منو تا یه مسیری رسوند دیدم نه واقعا مرفه هست و نسبت به خانواده من که متوسطه اونا سطح بالایی دارن
دیروز اصرار میکرد که بهش قول بدم تنهاش نمیزارم و همیشه به هم وفادار بمونیم
گفتم من وقتی قول میدم که تو رو کامل شناخته باشم
گفت باشه منتظر میمونم
نمیدونم چجور رفتار کنم خیلی نگران تفاوت خانواده ها اونم انقدر زیادم
لطفا نظرات تون رو بگید خوشحال میشم کمکم کنید🙏