میخوام یه خاطره بگماز بچه گی هام
من تک دخترم
همیشه روز مادر بچه بودم کادو میخریدم
هرچقدر پول داشتم آنقدر میرفتم میگشتم تا با اون پول بتونمیه لباس عطری واسه روز پدر یا مادر بگیرم
روزپدر که یادمه عطر یاس گرفتم .که هیج وقت نفهمیدم اصلا بابام چه کارش کرد ...وقتی بهش دادم یکم دراز کشیده یود یادمه بعد حتی نکرد بلند بشه بشینه کامل و منو بوس کنه یا تشکر کنه .... خیلی تو ذوقم خورد و دیگه هیچ وقت روز پدر کادو نگرفتم ......
و روز مادر یادمه پول هام جم کرده بودم و یک سال با دختر همسایه فریده (مو فرفری وز) رفتیم گل خریدیم
که پابه فلزی داشت و کوچیک بود
وقتیدادمبهمامانم اصلا خوشش نیومد و اصلا نهذوقینه هیچی
انداختن نقطه کور خونهفکر کنم....
ولی وقتی رفتم خونه همسایه دیدم مامانش گزاشته داخل میز تلوزیون
خیلی ناراحت شدم
یک سال هم رفتم لباس خریدم یه تاپ رنگ زرد نگین دار
هر طرف شونه سه بند داشت .....
خلاصه مدت ها بود منتظر بودم بپوشه .اما نپوشید .یه روز گفتم چرا اونو تننمکنی.
گفت از رنگش خوشم نمیاد گزاشتم هروقت میخوام کار خونه کنم عرق کنم بپوشم....
و حتیالان هم میریم مناسبت ها واسش لباس میگیرم ...شوهرم اصرار که بخر واسش...میبینم شال میندازع بیرون میگه ازش خوشم نیومد وقتی سر میکنم حس بدی میگیرم .
یا پیراهن انداخته تویه چمدون .میگه از رنگسبز خوشم نمیاد رنگزرد دوست دارم....تو که میدونی منعاشق رنگ های زرد ام😐😐
خلاصه دیگا حالا دوسالی هست هیچی نمیخرم
و الان با ۳۰ سال سن هیچوقت یادم نمیره با اونسنکم چندین بار میرفتم مغازه میومدم خونه فکر میکردم.دنبال کادو و کاغذ کادو بودم...امروز روز دختر پیام داده روز دختر متارک......حتی نکرده ویرایش کنه بنویسه مبارک.....