از مادر شوهرم شدیدا بدم میاد و دخترش انقدر حجم چندشم ازشون زیاده که نمیتونم بیانش کنم و اگه شروع کنم حالا حالاها تموم نمیشه😅 فکر کنم زیادی بالا زده فازم
حاضر
اولا حرصشونو میخوردم ولی بقول ابجیم اونا کین ک ذهنمو وقتمو هدر اونا کنم..واقعا حرفش برام عالی بود
چطور دلتون میاد حالا آبجیش به کنار مامان همسرتون
اخه مامانشهه به دنیاش اورده هم خونشه
هرسری سعی می کنم فراموش کنم
ولی با هر دید وبازدید برگ جدید. رو می‌کنند
حیف از ما عمرمون تلف این... شد
من همشونو دوست دارم به جز خواهر شوهر کوچیکه
نمیدونم چرا فرق میذاره
با اینکه من باردارم ولی اون جاریامو پذیرایی میکنه منو از تو میندازه
منم مثل قبل نیستم باهاش
شوهرمم متوجه ناراحتم طرف منو میگیره ولی دوست ندارم با خانوادش بد بشه
من متنفرم از مادر شوهرم چه حرفا ک نزد چه کارا ک نکرد همیشه می‌شینم نفرینش میکنم
تاپیکهای منو ببینی کلش درباره هموناس🤣
چون من خیلی اشتباه کردم با یه عده که خودشون هم باورشون نمیشد من برادرشون قبول کنم ازدواج کردم الان همینا برام شاخ شدن!
باورت نمیشه من چقدر بخاطر عشق و عاشقی خریت کردم.
واقعا تفاوت فرهنگی یکسال تمام گند زد تو زندگی من.
شوهرم ولی آدم خوبیه تنها دلخوشیم همینه. زندگیمونو دوس داره، میگم نمیخوام خانوادتو ببینم گوش میده و اینا.
وگرنه خیلی وقت پیشا من جدا شده بودم قطعا
متنفرم ازش اب زیرکاه
امروز اومده میگه رفتیم به عروس کوچیکه پیرهن عقد خریدیم ۱۰ ملیون بابا کی ازت پرسید کجا رفتی کی گف چن خریدی که لاف میزنی حالا خود جاری کوچیکم اومده میگه نگاه پیرهنم قشنگ ترو خدا تو سلیقه داری ۴۷۰۰ خریدمش حالا من نه از اون پرسیدم نه از این ولی خدا چطوری داره حقیر بودنشو بهم نشون میده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
41 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
