2777
2789

منم دو تا بچه دارم پسر 

شیطونن

دیشب به خواهرم گفتم یه سر نیم ساعته بیام خونتون خواهرم مجرده و با مامانم ایناست 

اولش گفت وای نه تازه خونه رو سابیدم گفتم نیم ساعت بعدش میریم 

به مامانم زنگ زد گفت آبجی میگه نیم ساعت بیایم و بریم از پشت تلفن شنیدم که مامانم گفت واااای نه اصلا 

خیلی دلم شکست 

این خواهرم که به دنیا اومد من ده سالم همه کاراش با من بود 

روزی ده بار رخت خواب ها رو میریخت من جمع میکردم .

لباس زیراشو تا بزرگیش میشستم 

ظهرا نمیخوابیدم اونو نگه میداشتم 

همه پول تو جیبیم مال خواهرم بود براش خرید میکردم هیچی برا خودم نمیخریدم 

همش مهمونی میرن اونا منم دعوت میکنن ولی مادرم اینا ما رو نمیبرن 

چون یه وقت نخوان بچه منو یه کم نگه دارن 

خیلی دلم شکست 

حقم دارن 

حتی شوهرمم حوصله ما رو نداره 

همش دنبال اینه که نباشیم بریم شب نیایم 

خدا نکنه بخوام جایی برم که نتونم بچه ها رو ببرم و شوهرم بگه بچه ها رو بذار خونه مادرت انقد بعدش ناراحتی میکنن که بیا و ببین 

خدا حفظ کنه بچه هامو خدا به خانواده مم سلامتی بده من که همیشه دعاشون میکنم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من و آیجیم کوچیک بودیم که مامانم یه دو قلو آورد هیچوقت یادم نمیره عمم همه خواهر برادراشو شام دعوت کرد مارو دعوت نکرد نصف شب عمو بزرگم زنگ زد بابام گفت چرا نیومدین بابام گفت کجا؟ما دعوت نبودیم 

بعدا عمم گفت که آره شما بچه کوچیک دارین شوهرم اعصابش نمی‌کشه در حالی که به قرآن مجید از ما چهار تا بچه آروم تر تو کل طایفه نیست انقد که خجالتی و گوشه گیریم هیچوقت اون شبو یادم نمیره

فقط 2 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

هعی خدا                             

خالم دوتا پسر داره خیلی اذیت میکنن و شیطونن . هیچ کس دوست نداره باهاش روبه رو بشه حتی برای مهمونی های چند ساعته عید هم هیچکس نمیخواست اینا رو ببینه 

عمم سه تا پسر داره یکیش که بزرگه ۱۱ سالشه اون دوتای دیگه کوچولو ان تا حالا حتی تو دلم نگفتم کاش اینا نیان ! اتفاقا اگر بفهمم اینا هم هستن خوشحال میشم 

من هم دو تا بچه دارم البته شیطون نیستند 

خونه خواهرام که اصلا نمیرم شاید سالی یک بار

خونه مادرم هم خیلی نمیرم ، اگر هم برم  بچه ها ریخت و پاش دارند همه رو جمع میکنم بعد میام خونه

طفلکی مادرم همش میگه خودم جمع میکنم ولی دلم نمیاد

شما هم سعی کن کمتر بری و کمک کنی که احترام خودت و بچه هات حفظ بشه

حالا کارایی که در مورد خواهرت کردی وظائفی بوده که مادرت انداخته گردنت اشتباهم کردهولی خیلی سخته که ش ...

من خواهرم عین دخترم دوسش دارم نسبت بهش حس مادری دارم همیشه هم گفتم اونم بچه مه از اینا ناراحت نیستم ولی الان که همراهیم نمیکنن دلم میشکنه اونام تقصیری ندارن حوصله ندارن دیگه ولی دله دیگه میسوزه 

ببخشید ولی اگه واقعا خیلی بهم میریزن همه جارو شماهم مراعات کنیدوقتی گفتن تازه مرتب کردیم خونه رو شما ...

نمیان نه شوهرم از اونا خوشش میاد نه اونا از شوهر من بعدم به خدا من خودم دنبال بچه هام راه میرم جمع میکنم هر کاری بتونم انجام میدم از تمیزکاری از غذا پختن هر کاری بگی میوفتم به جون کف زمین میسابم دستشویی رو میسابم ایوون هر کاری بگی انجام میدم 

نمیان نه شوهرم از اونا خوشش میاد نه اونا از شوهر من بعدم به خدا من خودم دنبال بچه هام راه میرم جمع م ...

عزیز دلم

یکم برای خودت وقت بزار

سعی کن وقتایی که کار داری بچه هارو بزاری مهد و یکم به روحیه ی خودت برسی

انقدر درگیر نکن خودت رو داری به خودت آسیب میزنی

🦦
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792