من و همسرم باهام دوست بودیم بعد ازدواج کردیم تو دوران دوستی همش میگفت از بچه بدم میاد بچه آوردن تو این شرایط اقتصادی و کشور کار احمق هاست و..... من حدی نمیگرفتم تا این شد که اومد خاستگاری و یکی از شروط ازدواجمون این شد که بچه ای نیاریم منم چون عاشقش بودم قبول کردم
الان یک ساله از نامزدی مون میگذره به شدت پشیمونم 😭😭
هر وقت هم بحث بچه میاد فقط میگه ساکت شو اگه نمیخواستی شرایط ازدواج و امضا نمیکردی
خیلی شوهرمو دوسش دارم تا الان کم تر از گل تو 2 سال دوستی و 1 سال نامزدی مون نگفته پدرش و برادراش هم اینجوری ان همه میونه اشون با زناشون عالیه
از یه طرف نمیخوام همچین مردی رو از دست بدم چون عاشقشم از یه سمت هم دلم بچه میخواد😭😭