با یکی از دخترای اقوام نزدیک خیلی صمیمیم هم سن هم هستیم
من یمدت یکسال سرکار رفتم بعد از اون کار اومدم بیرون اون بلافاصله بعد اینکه من اومدم بیرون یه کار تو رشته خودش پیدا کرد
انقدررر تو همه جمع ها اینو غیرمستقیم میزدن تو سر من مامانش پزز میداد که دخترم پنج صبح میره ده شب میاد کار میکنه:/
بعد از اونور خودش بهم میگفت اره من اگه نیمدم حقوق بخونم چون میدونستم با رشته خودم هرجاااا برم کار هست میتونم راحت کار کنم
چند روز پیش برای بار دهم برگشته بهم میگه یادته بابات به فلانی فلانی میگفت شماهاا با این وضعتون هیچ گوهی نمیشید ولی چیشدن چقدررر پیشرفت کردن برعکس خیلیا (یجوری که یعنی تو هیچ گوهی نشدی)
من حقیقت نه یادم میاد نه برام مهمه پدرم همچین حرفی زده چون اون یه ادم دیگس من یه ادم دیگم
ولی چون چند بار حرفش تکرار کرده ناراحت میشم، همش میگم خدا زندگی منو چیده منم بالاخره یه کار خوب پیدا میکنم...