یه رمانی بود خیلی وقت پیش میخوندم. اسمش یادم رفته
داستان درباره دختری بود که بخاطر یه مشکلی )فکر کنم بدهی( مجبور میشه با یه پسره ازدواج کنه
درواقع پدر پسره اینو ازش میخواد
دختره اول داستان فکر میکنه پسره در جریانه این قرارداده اما پسره نمیدونه و خیلی ام دوستش داره
داستان از اونجایی شروع میشد که دختره موقع بحث از دهنش میپره و این موضوع رو لو میده و شوهرش تصمیم میگیره طلاقش بده
کسی میدونه اسمشو؟