قضیه ازین قراره که من یه اتاق خیلی خوب و ساکت داشتم توو حیاط. متاسفانه دادمش به خواهرم که اونم کنکوریه. الان اومدم توو یه اتاق که متصل هست به هال و آشپزخونه. منم ادم بدتمرکزی م. سخت تمرکز میکنم و ساده از دستش میدم. دارم برای سال بعد اماده میشم. خیلی ناراحتم که چرا خودمو توو این وضعیت قرار دادم.
فقط پدر و مادرم هستن ولی یهو شروع میکنن به صحبت. سنشون بالاست.چقدر بگم حرف نزنید
من اتاق دارم
ولی زمان کنکورم خیلی مهمون میومد میرفت
تجربی هستی ؟؟
نمیشه با خواهرت هماهنگ کنید یوقتایی تو اونجا بخونی یوقتایی خواهرت؟
کتاب خونه.انباری ؟؟؟
وای.اصلا راه نمیاد. من دلم سوخت شرایطی بود که گفتم تو بیا برو توو اتاق من به شرط اینکه بزاری من شب ها بیام توو اتاق بخوابم.چون بابام شبها هم بیدار میشه.منم میگرنی و هرشب خوابزده میشم. خواهرم یه قشقرقی به پا کرد که نرم. گفت من از نصف شب بیدار میشم درس بخونم.قطعا خواب زده میشی.اصلا تو چرا باید برای اتاق من شرط و شرابط بزاری!
