هیچ امیدی به آینده ندارم خانوادم پشتم نبودن هیج وقت تو ازدواح اجباری کردن که یدفعه نترشم
ازدواجی کردم که همیشه پشیمونم
هیچ امیدی بع آینده ندارم
شوهرم یه آدم ساده بود که ۳۰ سال دیگه هم به هیج جا نمیرسه. پل بود واسه برادرشوهرم تا بتونه اون همه چی بهترینش رو داشته باشه و خود شوهرم هیچی نداره به جز قسط و بدهی. کارمون همش شده دعوا
دوسالی که ازدواج کردم روزی نیس باهم دعوا نکرده باشیم
از اونطرف نمیتونم طلاق بگیرم خسته ام مرگ راه حل زندگی منه