چندوقت پیش مادرشوهرم بهم زنگ زد باهم حرف زدیم
دخترخاله شوهرم انگار خواستگار داره قراره ازدواج کنه
پسرخاله شوهرمم تهران ساکنه قراره بره شمال
قضیه ازدواجو مادرشوهرم به شوهرم گفته بود و گفته بود که به کسی حتی من نگه
اما شوهرم ب من گفت
حالا امشب از شوهرم پرسیده به خانومت گفتی قضیه دخترخالتو
اخه خانومت ازم پرسیده پسرخاله اینا کاری دارن قراره بیان شمال
در صورتی که من همچین چیزی نپرسیدم اصلا
حالا شوهرم عصبی نشده بود ازم
اما من حالم بد شد اینو فهمیدم
گفتم چرا اخه مامان با این کار رابطمونو خراب میکنه
بخدا منظوری نداشتم از این حرفم بابتشم عذرخواهی کردم
اما شوکه شدم
بخدا دارم به خودمم شک میکنم
کاش مکالماتمو ضبط میکردم