2777
2789

ما هر چند روز یک بار دعوا میکنیم اما حلش میکنم 

اما من میترسم از این دعواها و نمی دونم طبیعی یانه 

اگه دوست داشتید هم دعواتون سر چی بود بگید 

من خودمم زود ناراحت میشم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ماهم زیاد داشتیم اما از طرفی خیلی همدیگه رو دوست داشتیم هیچ جوره نمیشد از هم جدا بشیم دیوونه میشدیم و یه چاهایی من کوتاه اومدم یه جاهایی نامزدم 

بحثمون درباره عقاید و رفتار فامیل و دخالت خانواده و مسائل اقتصادی بود 

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر...یادگاری که در این گنبد دوار بماند❤👌🏻

ببین زیاااااد خیلی زیااااد

و‌طبیعیه به خودت حس بد نده

چون دوتا ادمید با اخلاقیات متفاوت تا به شناخت برسید چند سال طول میکشه

ما ک دوست بودیم باهم و فک میکردیم حفظیم همو کلی مشکل داریم

جانم فدای ایرانم‌🕊🧡عملی میکنم یه روز خوابی که دیدمو🐳💫اصلا میخوام زندگیو برعکس بگیرم🐨🤷🏻‍♀️پشت کاغذ نوشته بود که خورشید مرده سرم رو بالا کردم ماه بهم لبخند زد🌙☀️نشو یه تکست نخونده:)تهدید به مرگ‌میکنن مگه هر شب کم میمیرم؟منو از چی میترسونین اونیم که از سر بریده لب میگیرم🪐⚡حبابی از جنس خیال احاطه کرده مدار افکارم❄️🌊اسمم پینوکیوس میخوام آدم بشم کاش میشد اینو یادم بدن🍪🪼FiveAm:)مرا ببوس من آخرین سکوتم🩶🐼من بیرون زدم از دیوار سایه ها!یادمون رفت زندگی کنیم دیگه اصلا چیزیو حس نمیکنیم🪽🌿نهنگ تو حوض ماهیه و نهنگ توی دریاس🐬🌌
عقد من همش کشمکش و بحث بوداصلا دوست نداشتم دوران عقدمو اوایل ازدواج هم کمی اینطور بود ولی الان دگ خو ...

ما هم هر چند روز بحث داریم 

مثلا دوست دارم هر روز ببینمش نبینم ناراحت میشم اون میگه من کار دارم برمیگردم خستمه هر دو سه روز میام تو باید درکم کنی ذوق کنی 

وووو خیلی چیزای دیگه اما دعواهامون مختلف هر بار سر یه چیز 

چرا ما امروز دعوامون شد هر چند بعدش حلش کردیم و رفتیم بیرون باهم اما بازم ته دلم یه جوریه

چندوقت پیش مادرشوهرم بهم زنگ زد باهم حرف زدیم

دخترخاله شوهرم انگار خواستگار داره قراره ازدواج کنه

پسرخاله شوهرمم تهران ساکنه قراره بره شمال

قضیه ازدواجو مادرشوهرم به شوهرم گفته بود و گفته بود که به کسی حتی من نگه

اما شوهرم ب من گفت

حالا امشب از شوهرم پرسیده به خانومت گفتی قضیه دخترخالتو

اخه خانومت ازم پرسیده پسرخاله اینا کاری دارن قراره بیان شمال

در صورتی که من همچین چیزی نپرسیدم اصلا

حالا شوهرم عصبی نشده بود ازم 

اما من حالم بد شد اینو فهمیدم

گفتم چرا اخه مامان با این کار رابطمونو خراب میکنه

بخدا منظوری نداشتم از این حرفم بابتشم عذرخواهی کردم

اما شوکه شدم

بخدا دارم به خودمم شک میکنم

کاش مکالماتمو ضبط میکردم

ما هم هر چند روز بحث داریم مثلا دوست دارم هر روز ببینمش نبینم ناراحت میشم اون میگه من کار دارم برمیگ ...

جفتتون باید یکم کوتاه بیاید

الان حق با همسرته، شما هم خوب نیست انقدر خودتو وابسته کنی بهش عزیزم

تاجایی که میتونید زود عروسی بگیرید، عقد خوب نیست واقعا

ماهم زیاد داشتیم اما از طرفی خیلی همدیگه رو دوست داشتیم هیچ جوره نمیشد از هم جدا بشیم دیوونه میشدیم ...

ما سر چیزای مختلف ماهم با عشق ازدواج کردیم 

من دوست دارم هر روز ببینمش اون کار داره این یکیش 

من دوست دارم گاهی بیاد خونه فامیل من اون دوست نداره 

ووووو

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792