مادرم یکم پول پس انداز کرده بود چند سال بود میگفت زنجیر میخوام بندازم گردنم( یه دونه سرویس داره برای عروسی اینا ) برای روز مره نداشت….منم گفتم بیا بریم زنجیر بگیر پولت بی ارزش میشه دیروز رفتیم گرفتیم…. پدرم فهمیده گفته میخوای چیکار کنی چرا گرفتی کلی دعواشون شده همم گفته طلا میگیری فردا بمونه بچه ها بیان بخورن☹️😤😭 انقدر ناراحت شدم هاااا قبلنا مجرد بودم خونمون پله زیاد داشت به پدرم میگفتم وام اینا بگیر خونه رو عوض کن برمیگشت میگفت وام بگیرم خودمو دردسر بندازم بعدا شما بیایید بخورید اموالم رو😭😭😭 به خدا اموالی هم نداره سه تا بچه ایم هیچ کدوممون چشممون به ارث و اینا نیست خیلی ناراحتم به خدا😭😭گردنبند رو هم مامانم ارث پدریش رو گذاشته بانک سود میگیره هم خرج خودش رو میده همم پس انداز کرده بود با پول خودش گرفته😭😭 حالم بهم میخوره برم خونه مامانم اینا
خدایا قربونت برم نگذار هیچ آرزویی آرزو بمونه آرزوی همه رو برآورده کن میدونم که میتونی و منتظرم که این کاررو بکنی میدونی تو دلم چیا میگذره🙏🙏
چقدتنهاشدیمکهدردامونوتودیوارمجازیمینویسیم:)🌕 دلِمن تنگهبرایهمهروزاییکهرفتن:)). زندگی رو اونقدری جدی نگیر که خندیدن یادت بره🙂❤️🌟 ازادیکلمهزیباییهکهحتیحاضرنیستحروفش بههموصلبشه. من جایی باختم که فک میکردم دارم به آرزوهام میرسم یه روزه خوب میاد:)دیر میفهمی زندگی نکردی و شیش دنگ حواست به چی میشهها بوده❤️🩹 کاربریدست²نفره(دوتادوستِهمسن)