جریانش توی تاپیکای قبلی هست
با یکی از اقوام ک لفظا خاستگارمه و ازش خوشم نمیاد یک هفته پیش رفتم بیرون ، گاهی تعریف میکرد میگف یه زن غیر قلیونی و محجبه و معلم میخوام (ویژگیای من) و معلمی بهترینه و فلان😐
یه جام گف بیا توی مغازم کار کن بعدا ک مغازه زدم،گفتم عمرا آقامون نمیذاره،گف میذارم😐 بعدم خندید
یه جام خیلی جدی گفت چرا انقد اعتماد ب نفست پایینه و خودتو میکوبی؟ قیافه که چیز مهمی نیست😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😂😂😂
یک هفتس دیگه پیامی نداده و زنگم نزده😐😐😂😂😂
فک کنم از نزدیک دماغ و قیافمو دید گرخید
خودشم ۱۰۰ کیلو بود..حتی اینم واس ما چس کرد
خدایا ریدم تو بخت و اقبالم