بعدش گفتم باشههههههه رفتم در اتاقو ام قفل کردم
دیگه همونجا توی حال کنار پسرعموهاش و داداشش خوابیدن
مادرشوهرم و پدر شوهرم ام اتاق جدا حسابش کن بعد این پسر عمو هارو ول نکرد
بعد ی شب دیگه هی اسرار اسراررر منم اینقدر اذیتش کردم شبم رفتم گرفتم خوابیدم تا صبح با حسرت نفس عمیق میکشید🤣🤣