اول از اینکه وقتی ۹ سالم بود مامانو بابام تو تصادف فوت کردن و من از اون موقع با داداشم زندگی میکنم باداداشمم مشکل ندارم مهربونه ولی سر این موضوع عصبانی میشه
منم اذیت میشم مامان بزرگم یه باغی داره که بغل خونمون من خیلی از اون باغ خوشم میاد ولی داداشم نمیذاره برم میگه یه اتفاقایی افتاده که نمیتونم بگم بعدش من امروز رفتم به خاطر اینکه رفتم اونجا دیگه باهام حرف نمیزنه البته دعوامم کردو ...😞 خواستم ازتون کمک بگیرم که چیکار کنم بفهمه من بچه نیستم
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
عاشق نویسندگی و کتاب. حامی حقوق حیوانات. شطرنج و شنا و آشپزی رو هم خیلی دوست دارم. کاربریم دست دو نفره یکی خودم یکی خدا پس همه حرفهامرو خودم گردن میگیرم😂 به شدت معتقدم به اینکه انسانهایی که محترم نیستن و فقط توهین میکنن لایق جواب نیستن و جنگ قومیتی مسخرهترین جنگ بین بشره... دوستدار همهتونم! حتی اونایی که دوستدارم نیستن. نامهای از جانب یه دختر نویسنده برای خدا: خدایا... یعنی میشه یه روزی بایستم و رو به آسمون قشنگت فریاد بزنم شکرت؟ شکرت که ناله های دلم رو بی جواب نذاشتی؟ اصلا بی خیال دورت بگردم... بی خیال ناله های قلب کوچیکم.. همینطور بیدلیل شکرت! شکر وجودت... دوستت دارم خدای مهربون من...
خدا برات حفظش کنه به حرفش جوش کن گناه داره داداشت خودش هم نیاز به مراقبت وحمایت داره ولی داره با جون ودل از خواهر کوچولوش حمایت وحفاظت میکنه اون خرفایی شنیده که نجابتش نمیذاره بهت بگه پس تو هم دختر خوبی باش از آبروی خودت وداداشت خوب مراقبت کن وغرورش رو نشکن