خانوما شوهرم دوروزه از کمپ اومده
سه ماه کمپ بوده خودش رفته
تو این دو سه روز همش از نداری میگی باباش دائم زنگ میزنه حالشو میپرسه اعصابش بهم میریزه خیلی میخوره میگه چاق شدم از چاقی بدم میاد لباساش اندازش نبودن باباش براش لباس آورده میگه از این لباسا بدم میاد
تو این دو روز تنهاش نزاشتم پولم نداشته
من تو عید خونه رو زیر رو تمیز کردم چیزی پیدا نکردم
الان میگه میخوام برم بیرون من چی بهش بگم بگم منم میام
خودمم مریضم شیمی درمانی میشم از صبح با هم رفتیم بیرون دنبال دارو خسته ام نمیکشم باز برم بیرون
تو یه بیمارستانم رفته واسه کار فرم پر کرده آشنا داشتیم گفتن ماه دیگه نیرو میگیرن میارن سر کار
همش میگه کار ندارم بیکارم
دارم روانی میشم