بلاخره بعد از ۲۴ سال زندگی تصمیم گرفتم طلاق بگیرم اینقدر خیانت کرد و من آثار جرمش رو دیدم که نابود شدم ولی هیچ وقت نتونستم ثابت کنم عاشقانه دوستش داشتم ، توی هر چیزی دوست داشتم بهترین باشه ولی دیگه از این همه تحقیر و اینکه منو بیمار و توهمی میدونه خستم از اینکه میبینم ولی نمیتونم ثابت کنم بریدم
بهش گفتم طلاق خیلی راحت گفت باشه انگار منتظر بودحالا هم خیلی سرخوش داره کارهای طلاقمون رو انجام میده و منم که یک چشمم خون و یک چشمم گریه و برای ۲۴ سال زندگی بی فایده یک عمر افسوس میخورم