تو محل کارم یه آقایی هست
حدودا ۶۰ساله
البته تیپ و قیافش جوون تر میزنه
دو تا دختر داره هم سن و سالای خودم
۲۵یا۲۶
خانومش سالها پیش طلاق گرفته و رفته
زمانیکه بچه ها ۵سالشون بوده
و این آقا هیچ وقت ازدواج نمیکنه و این دوتا دختر رو خودش تنها بزرگ میکنه
همسرش طلاق میگیره و ظاهرا تمام دارایی و ثروت این آقا رو هم ازش میگیره
امروز از همکارا شنیدم که میخواد ازدواج کنه و دنبال یه خونه دو طبقه میگرده که یه طبقه دخترا و یه طبقه هم خودش و خانومش زندگی کنن
خیلی براش خوشحال شدم
خیلی
گفتم با این خودم این اقا دیگه کم کم داره پا به سن میزاره و دوسال یا سه سال دیگه دخترا ازدواج میکنن میرن
و این اقا دیگه واقعا تنها میشه
که یهو یه چیزی همکارا گفتن ذهنم درگیر شد
گفتن قرار با همسر سابقش ازدواج کنه به شرطی که همسر سابقش تمام ثروتی رو که بالا کشیده برگردونه
خود این اقا قبول کرده
اما دخترا قبول نکردن و حاضر نشدن مادرشونو ببخشن
واسه آقا میخواد خونه دو طبقه بگیره چون بچه ها حاضر نیستن با مادرشون زندگی کنن
حالا عجیب اینجاست که وقتی هر کسی نظرشو بیان میکرد....
همه میگفتن بچه ها حق دخالت در این ازدواج ندارن و باید مادرشونو ببخشن !
همش دارم فکر میکنم اگر جای اون دوتا دختر بودم میبخشیدم یانه ؟
اون سالهایی که بی مادر زندگی کردن چی میشه...