ما خیلی سخت به هم رسیدیم،تا جدایی هم رفتیم ولی تهش قسمت هم شدیم...
ما با هم دوست بودیم هم کلاسی بودیم تو دانشگاه،یه بار من یه شعری براش نوشتم و دادم بهش فکر کنم حدود 6 سال پیش،اصلا فکر نمیکردم نگهش داشته باشه بعد این همه سال،امروز که از شیفت برگشت خونه،دیدم یه کادو دستشه،بازش کردم دیدم همون شعری که براش نوشته بودمو همونو قاب کرده که بزنیم به دیوار خونمون😭😭
خیلی حس قشنگی بود که بعد این همه سال دوباره اون شعرو دیدم اونم تو خونه ی خودمون،شاید هدیه ی گرون قیمتی نباشه،ولی جزو ارزشمند ترین چیزاییه که تو عمرم گرفتم🫠
شعرم این بود:
ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی
که بی وجود شریفت جهان نمیبینم🤍