سلام من ۴سال پیش عقدکردم شب خواستگاری بابام گفت۱۱۴تاسکه اونا اولش قبول نکردن گفتن یکمش پول باشه بابام گفت دیگ اینجا همه اینطورین ماام مثل بقیه
خلاصه قبول کردند عقد کردیم ولی ثبت محضری دوماه بعدبود ک وقتی رفتیم ثبت کنیم شوهرم گفت یکم مهریه رو بیارین پایین بابام قبول نکرد گفت دیگ قبول کردی خلاصه ثبت کردیم ولی از اونموقه ب ببعد باپدرم لج افتاده میگ چ ا انقد اصرار ب مهریه بالاداشت حتما میخاد زندگیتوخراب کنه چشمشو دوخته ب مهریه وفلان درحالیک شوهرم هیچی نداره یدونه ماشینه فقط
الان چهارساله بحث شدید راجب مهریه داریم میگ خواهرت ۱۴تاس توامم ۱۴تاش کن چرا بابات واسه اون یکی دامادش خونه خریده مهریشم کم انداخته ولی بمن ک رسید همه چی خشکید مهریتم بالاشد مگ نباید باتوافق باشه من وسعم ۱۴تا سکه هم نیس چ برسه ۱۱۴تا خلاصه من میدونم قصد دیگ ای ازاین حرفاش نداره زندگیمونه خوبه خداروشکر محضرها میگن باید بابات بیاد ک بتونی مهریتو کم کنی بابامم میگ من فوش نصفشو بیارم پایین
اصلا موندم وسط نمیدونم چیکار کنم از یه طرف خودمم میگم فردا توآینده هیچی واسه من نمیمونه ولی از ی طرف میگم فعلا ک چیزی نداره باشه هم نمیاد بزنه ب اسم من ک حقو حقوقم خاستم هیچ کدومو نمیده فقط میگ ببخش