اگه پشتتون

من برام پیش اومده اما هیچوقت برام مهم نبود پشت سرم چی میگن... من اصلا برام مهم نیست حتی بهش فکر هم نمی کنم. سر یه ماجرایی که مقصر کسی دیگه بود و از من طلبکار شده بود، قبلا پشت سرم حرف میزدن اینبار بیشتر. شوهرمم ناراحت شد و ترسید پیش چشم پدر مادرش بده شده باشم، به شوهرم گفتم من اصلا برام مهم نیست طلا که پاکه از محاسبه چه باکه... من کاری نکردم که بخوام نگران باشم یا خودمو به دیگران ثابت کنم. پدر مادرتم اگر عاقل باشن خودشون باید برحسب رفتار و کردارم فهمیده باشن من چجوریم. من کاری نکردم که بخوام خودمو ثابت کنم به کسی. اولش بهش برخورد گفت یعنی من برات مهم نیستم گفتم چه ربطی داره ولی من کاری نکردم که بخوام نگرانش باشم... کارا رو کسی دیگه کرده... همین الانم برام مهم نیست...از بس اهمیت دادم به بقیه کار به اینجا رسید... الان فقط رها کردم ... میخوام دیگه برام مهم نباشه 

من خودخوریامو قبلا کردم...ولی از وقتی بخاطر خودخوری و استرس ،رماتیسم گرفتم ،دیدم ارزش نداره بخاطر احترام گذاشتن به کسی که لیاقت احترام نداره و به من احترام نمیذاره سلامتیم رو از دست بدم. فعلا تحت درمانم و دارو میخورم،اینم از عوارض حرص جوشی که مسببش کسای دیگه بودن فقط من احمق بودم تصور میکردم اگر کاری به بقیه نداشته باشم کسی هم بهم کاری نداره...

دهن بین؟! بعضیاشون اره. بعضیاشونم نه... من برام مهم نیست... از وقتی ازدواج کردم برام مهم نبود پشت سرم چی میگن. الانم مهم نیست ...من هیچوقت حرف هیچکس برام مهم نبود. اجازه دخالت هم ندادم... اما یکیشون دست از سرم برنداشت هر چی مدارا کردم خودمو زدم به اون راه فایده نداشت تازه من اجازه دخالت ندادم وضع الانم اینه اگر جلوش کوتاه میومدم میخواست دیگه چیکار کنه.

خودخوری نمی کنم دیگه مثل قبلا اما بهم استرس وارد میشه یا تنش پیش بیاد تپش قلب میگیرم و درد هام بیشتر میشه مجبورم مسکن بخورم... یه بار دیگه باید برم دکتر احتمالا یکم دوز داروهام رو ببره بالا... فعلا کنترل اضطرابم دست خودم نیست ولی احتمالا به دکترم بگم برام قرض ضد استرس بده

میدونی من کلا ادم صلح طلبی بودم. به همه احترام میذاشتم تا قبل ماجراهایی که پیش اومد با تموم خوب و بدشون باهاشون مدارا میکردم... پشت سرم میدونستم حرف میزنن اما برام اصلا مهم نبود کلا عروسی لودم که کاری با بقیه نداشتم به قول استه میومدم استه میرفتم که گربه شاخم نزنه... اما یکیشون شروع کرد به رفتارایی که واقعا خوشم نیومد... خواستی خصوصی پیام بده تا برات تعریف کنم.... خودشون باعث شدن من رفتارم عوض بشه... الانم خوشحالم که بالاخره جلو اون طرفم دراومدم... پاشو خیلی از گلیمش دراز تر کرده بود... مفصله قضیه اش.

من از اولین روز ها میدونستم به اینجا میرسه، یادمه به خواهرم گفتم اخرش کار به دعوا میرسه. رسید😁