وای یعنی اینم شوهره من دارم آخه 🤦🏻
یهویی تو عمل انجام شده قرارم دادن چندتا از اطرافیان ک ناهار آخرهفته با من اونم ی جای بکر و تقریباً سخت چون کوهه پیاده روی داره سخته
بعدش ب شوهرم گفتم یهویی شد منو تو رودرواسی قرار دادن ناهار با من اونم رو آتیش باز سختتره دیگ
نمیتونم بچه هم هست راهش هم خستم میکنه توام کمک نمیکنی بچه و من اذیت میشیم هرچی فک میکنم میبینم جر سختی هیچی برا من نداره
برنامه برادرشوهرم بودش
بعد اینارو گفتم شوهرم گفت آره این محمد هم چه برنامه ای چه جایی میچینه مگ جا قحطیه زن خودشم بارداره چجوری میخواد بیاد ب فکر زنش نیست
اگه همیشه بود ساکت میشدم چیزی نمیگفتم اما منم گفتم به تو چه زن اون بارداره میفهمی دارم میگم زحمت ناهار با منه من بچه کوچیک دارم راهش دور و سخته همه اینایی که از خودم و زحمت و ناراحتی خودم گفتم اصن شنیدی فهمیدی اصن
تو چیکاره اونی اون خودش شوهر داره اندازه ده تا تو براش شوهری میکنه تو منو ول کردی چسبیدی به اون چی میگی اصن
من جمع ات میکنم من با تو زندگی میکنم میسازم تحمل میکنم سازش میکنم بعد فکرت اونه خاک تو اون سرت
گفتم حرفای دلمو اما کل بدنم داشت میلرزید ❤️🩹💔
بعدشم هیچی نگفت ساکت وایستاد و کلش کرد که گوشی اینستا و بعدشم سریال گذاشت دید و تنهایی میوه اورد خورد بدون اینکه بهم تعارف کنه یا چیزی بگه گرفت خوابید
بعد میگ چرا تو ازم سرد شدی نیستی پیشم مثل قبل اخه لامصب دل گذاشتی تو برا من!!!!👊🏻❤️🩹💔