منتظرم
ازدربدرآمدی ومن ازخودبه درشدم گویی کزین جهان به جهانی دگرشدم
سعدیا به جان زنده دلان ملک دنیا نیرزد به آنکه دلی را بیازاری
خسته از عمری زمستانم بهارم میشوی....؟ !
امدی جانم بقربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتادم از پا چرا
زندگی را گذریست ..
ارزش غم خوردن نیست :)
آنقدر سیر بخند ، تا که ندانی غم چیست🥲
تیغ تیزی گر به دستت داد چرخ روزگار،هر چه میخواهی ببر اما مبر نان کسی.....
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که به دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
شب به تنهایی خودش مامور بر آزار ماست،وای از آن ساعت که باغم هم تبانی می کند......
خاطرات کهنه را آخر شبی خواهم نوشت،دخترم باید بداند مادرش دیوانه بود
تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد
زندگی درد قشنگیست که جریان دارد
زندگی درد قشنگیست به جز شبهایش!
که بدون تو فقط خواب پریشان دارد
یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند؟!
کار خیراست اگر این شهر مسلمان دارد!
خواب بد دیده ام ای کاش خدا خیر کند
خواب دیدم که تو رفتی بدنم جان دارد
شیخ و من هر دو طلبکار بهشتیم ولی
من به تو،او به نماز خودش ایمان دارد
بدی مکن که در این کشتزار زود زوال
به داس دهر همان بدروی که میکاری
به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود.....نیرزد آنکه دلی را زخود بیازاری
شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی
همه شب با غم دلتنگی خود خواب شوی
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند
گره در روح و روانت ،به جهانت بزند؟
من به این چاره ی بیچاره دچارم هر شب
فاش میگوییم و از گفته خود دلشادم
بنده ی عشقم و از هر دوجهان ازادم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز