دلم تنگه ! از پارسال خونه مامانم نرفتیم به خاطر مشکلی که برامون پیش اومده ...مامانم داره دق میکنه ، نه اونا اومدن نه ما رفتیم ، داداشم یکی یه دونه ست و وقتی ازش طلب سهم الارث کردیم ، به تیر قباش برخورده و میگه نه سهم کسی رو میدم و نه دیگه با اینا برو بیا خواهم داشت چون مدعیه بعد بابام خیلی زحمت کشیده و اگه اون نبوده این مال هم نمی بود ...خودش خودشیفته و زنش خودشیفته ، دارن ظلم میکنن به ما خواهرا...
دلم واسه مامانم میسوزه ...خیلی زجر اوره نتونی خونه بابات بری و برات خطو نشون بکشن ....چیکار کردیم مگه ، فقط سهم خواستیم .نه اینکه عادت ندارن دخترشون یه چیزی بخواد ، تعجب کردن ...
ناراحت شدن ....اینقدر ناراحتن گویا ما داریم مال اونا رو میخوریم ..
ایییی وقتی یکی در مسند قدرت بهت ظلم بکنه خدایاااا کسی رو بر کسی مسلط نکن که بیرحم باشه خداااا قربونت برم ...