وسط های عید بهم زنگ زد عید و تبریک گفت
منم ریدم بهش گفتم چرا زنگ زدی بعد بار دوم یکم حالم بد بود داشتم گریه میکردم ساعت ده شب بود گمونم فکر میکرد بیرونم اتفاقی برام افتاده بهم گفت بگو کجایی بیام دنبالت یکم تعجب کردم ولی شک کردم ک ماشین خریده یا نننن😂🤦🏻♀ باز گفت هروقت برگشتی بگو بیام ببنیمت گفتم نمیخوام
امروزم زنگ زدم گفت بیا ببنمت گفتم من علاقه ای به دیدن تو ندارم خیلی رککک اما بعد پشیمون شدم گفت وقتی نمیخوای ببینی اجباری نیست زنگ زدم آمد سر کوچمون از پنجره نگاهش کردم داشتیم حرف میزدیم تلفنی
ماشینش و دیده بودممم ولی شک داشتم خودش بوده باشه
اما چرا بهم نگفت با ماشینم ؟
منم اصلا انگار ن انگار اون همه دیدمش اون همه حرف زدم هیچی راجب ماشین نگفتم مثلا اصلا برام مهم نیست بنظرتون ذوق میکردم بد نبود ؟ خوشحال میشد چون فکر میکنم تموم مدت میخواست من ماشینش و ببینیم برا همین بهم میگفت بیام دنبالت نمیدونممم نظر شما چیه ؟