یعنی دلم میخواد خودمو بکشم..... بچه هام کوچیکن گفتن بستنی منم حس و حال لباس عوض کردن نداشتم گفتم یه لحظه یه چادر رنگی رو طناب دارم همونو میپوشم سریع سر کوچه براشون میخرم و برمیگردیم.... با عجله رفتم پوشیدم و دست بچه هامو گرفتم رفتم سر کوچه خریدیم و اومدم. ولی تو راه یه چند نفری با تعجب نگام کردن گفتم شاید برای اینه که منو تا حالا با چادر ندیدن. خلاصه موقعی که رسیدم خونه و چادرو از سرم دراوردم چشمتون روز بد نبینه. حدس بزنین چی شد😂😂😂😂😂😂😂