تاپیک قبلی راجب کمکی گرفتن من بود که شروط ازدواج بود که حالا به دلیل اینکه تاپیکم دیده بشه و بقیه نظر بدن نوشتم نوکر
من چیز زیادی نخواستم واقعا
مادر خودم روانشناس بود خیلی وقت ها تا آخر وقت مطب میموند همیشه ما کمکی میگرفتیم و پدرم با اشتیاق این کارومیکرد چون اینو قبول داشت که زن باید زندگی کنه درس بخونه نه فقط کار کنه
منم تو کل عمرم فقط درس خوندم و کار کردم
این اقا هم اولین اذم زندگیم بوده تا به امروز
من بارها بهش گفته بودم و خودش قبول کرده بود حتی اون موقع ها چند سال پیش که خانوادم به خاطر درسم نمیراشت بیاد خواستگاری میگفت که بزارن من بیام خواستگاری تو
تو دست به سیاه سفید نرن فقط تو پیشم باش
تو فقط زن من بشو
من خودم همه جوره هستم
نمیدونم چرا یهو اینو امشب گفت
شاید من بهش تند گفنم
اینم بگم نمیدونم چرا گارد گرفتیم راجب کلمه ننه
اینجا خانوما هر چی میخوان به مادرشوهر میگن
من خواهرانه باهاتون داشتم حرف میزدم
وگرنه مطمنم هیچ ادمی اندازه من به خانواده طرف مقابل احترام نمیزاره