دختری بسیار زیبا
مومن و خداپرست بود
نماز اول وقتش ترک نمیشد
قرآن خون
بسیار درس خون
این دختر وقتی کلاس نهم بود چون توی خونه بهش محبت نمیشد وفتی دید یکی از معلماش باهاش خیلی مهربونه علاقه مند و کلا عاشق این معلم شده بود
و این عشق کلی دردسر و مشکلاتی براش ایجاد کرد که زندگی این دختر رو فقط دروغ گرفت و به دروغ هایی روی آورد که زندگیش روز به روز سیاه تر میشد
داستانم درمورد این دختر هست
و این فقط یک مقدمه ای بود برای شروع