والا خواهر مال من فعلا گم و گور شده بزار پیداش شد بهت میگم چطور شده
من برام یه مشکلی پیش اومد رفتم محل کارش
بعد دیدم چقد آدم شوخ و راحتیه و اینجوری بودم که دور شو از من تو خطرناکی
بعد دیگه یه چندباری پیام داد و درخواست کرد بریم بیرون
یه بارم توی دوستی جدا شدیم که دووم نیاورد ۲ هفته بود همش
فامیلمون بود
دور از چشم ما مادربزرگم دنبال شوهر میگشته واسم اینور و اونور یکبار میبینه مادر شوهرم که اتفاقا دوست هم هست با مادربزرگم داره واسه پسرش دنبال دختر میگرده مادربزگم هم کاملا نا محسوس شماره مارو میده به کسی که برسونه به مادرشوهرم و بعد هم خاستگاری و ازدواج
ما همدیگرو ندیده بودیم تا ۱۶ سالگی من که اون موقع من واقعا بچه بودم بعد ایشون در یک نگاه عاشق میشه 🤣 من تابستون سال بعدش فهمیدم .. و دوباره اومدن خونمون و اینا ۲۰ روز موندن دیک این مدت منم عاشقش شدم .. واقعا مراقبم بود با اینکه هیچ رابطه ای نداشتیم..
فعلا خواستگاری جواب مثبت دادیم دیگ یله برون و اینام تابستونه
پ ن : پسر عممه 🥰😁
مامان بزرگش همسایمون بود زمستونا میود خونشون من ۶ سالم بود باهاش تو کوچه برف بازی میکردیم
دیگه از همون بچگی گفت میام میگیرمت اخرم امد گرفت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
18 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
