2777
2789

خیلی ازش خسته شدم؛ هرچقدر سعی میکنم درستش کنم،هرچی صبوری میکنم،هرچی الکی به خودم امیدواری میدم ک زندگیه همه همینه اما میبینم نه!تهش خجالت میکشم از اینکه با همچین آدمی زندگی میکنم؛دلم نمیخواد اصلا از این ادم بچه ای داشته باشم؛ دیگه نمیخوام به خاطر ترس از ناراحت شدن خونوادم عمر و جوونیمو پای همچین کثافتی بسوزونم…دارم تو این زندگی از بین میرم هزارتا مرض گرفتم؛ اما میخوام قبل از اینکه همه بفهمن دوتایی برای اخرین بار بریم پیش مشاور تا از تصمیمم مطمعن بشم و بعدا غصه اشو نخورم

قبلا بهش پیشنهاد دادم اما راضی نمیشه خیال میکنه مشاوره گرفتن پول دور ریختنه…

چجوری راضیش کنم؟هرچی میگذره همه چی بدتر میشه دلم نمیخواد ۱۰ سال دیگه به خودم بگم کاش همون موقع جدا شده بودم

(اگه برای علتش کنجکاو شدین به چنتا از تاپیکای قبل نگاهی بندازین🙂)

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من با یکی مثل شوهر تو ادامه دادم و ترسیدم از طلاق، الان مشکلات متعدد جسمی و روحی پیدا کردم، اینجور آدما خودشیفته ان و بهیچ عنوان درست نمیشن، خودتو نابود نکن، تا بچه ای نیومده خودتو رها کن

من با یکی مثل شوهر تو ادامه دادم و ترسیدم از طلاق، الان مشکلات متعدد جسمی و روحی پیدا کردم، اینجور آ ...

تا الان ب خاطر خانوادم مونده بودم

دلم نمیخواست سر بارشون بشم

خودشون هزارو یک مشکل دارن و ارزوشون خوشبختی من بود

بابام هیچی نمیگه

اما مامانم….انقد غصه میخوره،انقد اصرار میکنه برگردم ک همه چیو خراب میکنه

من چهارتا درروز قرص اعصاب میخورم

منم الان نمیتونم دیگه بخوابم

همیشه استرس دارم

ته وجودم میترسه از اتفاقا و دعواهای جدید

مو رو سرم نمونده

صورتم افتاده

کلی لاغر شدم

اعتماد ب نفسمو از دست دادم و دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه

زنده ی متحرک

تا الان ب خاطر خانوادم مونده بودمدلم نمیخواست سر بارشون بشمخودشون هزارو یک مشکل دارن و ارزوشون خوشبخ ...

بخدا منم به همین دلایل موندم، الان با دوتا بچه نوجوون دیگه خودشون اصرار دارن جدا بشم، چه فایده، عمرم و جوونیمو سلامتیم از بین رفت بچه هامم بشدت عصبی شدن

بخدا منم به همین دلایل موندم، الان با دوتا بچه نوجوون دیگه خودشون اصرار دارن جدا بشم، چه فایده، عمرم ...

میفهممت بخدا

خدا مشکلتو حل کنه

منم موندم با چه رویی برگردم؟اخه یبار رفتم جدا بشم واقعا همه چی تموم شده بود

اما اومد ب غلط کردن افتاد باز خر شدم برگشتم گفتم برای اخرین بارم ک شده بهش فرصت بدم

حالا برم ب خونوادم چی بگم؟خودشون میدونم خوشبخت نیستم و راضی نیستم

اما حرفی نمیزنن ک زندگیم خراب نشه

تا حالا هزار نفر تو این سایت همینو بهم گفتنهمه گفتن بزار برو دیگه بسه!اما نمیدونم از کجا شروع کنم

من کاملا قبول دارم که خیییییلی مسیر مشکل و درازی در پیش داری، ولی توکل کن بخدا و اقدام کن

قدم اول دوستانه بگو می خوای جدا بشی و توافقی برید جدا بشید، اگر قبول نکرد

اول باید مهریت رو بذاری اجرا 

بدون اینکه خونه رو ترک کنی



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  1 ساعت پیش
توسط   shabaram  |  1 ساعت پیش