پریروز که دخترمو میبردم مدرسه سر کوچه مدرسشون یه آقایی با یه چهره خیلی آشنا دیدم سر سرعت گیر بودم سرعتم پایین بود یکم دقت کردم دیدم خودشه اونم چشمش بهم افتاد یه نیشخند خیلی ترسناک زد همون لحظه تب کردم از ترس انگار نافم افتاد خیلی بود ترسیدم پاهام میلرزید دوس داشتم بزنم کنار یکم اروم شم ولی ازونجا که مدرسه دخترم واقعا دیر شده بود خودمو جمع و جور کردم و دخترمو رسوندم مهد
دیروز که اونجا نبود اما امروز رفتم خرازی برای دخترم لوازم بگیرم مدرسه گفته بود باید پولک بیاره تا اومدم پارک دوبل بزنم به آینه عقب نگاه کردم دیدم از پشت داره با موتور میاد باز تب کردم بدنم شروع کرد لرزیدن مغز سرم میخواست متفجر شه
باز جلو بچه خودمو جمع کردم رفتم خریدشو انجام دادم باز دیدم تو راه مدرسه باهام هم مسیره
و تو راه برگشت باز حالم بد شد گفتم برم خونه مادرم دیدم اومد از کنارم رد شد بدون اینکه نگام کنه اما انگار منو شناخته
من از مجردیم خیلییی تغییر کردم بینیمو عمل کردم یه ادم دیگ شدم حتی عکس کارت ملیم با بعد عملم اصلاااا زمین تا آسمون فرقشونه
اما داستان اون دوس پسرم این بود که گفت یا باید باهام رابطه داشته باشی یا تمام عکسا و چتاتو پخش میکنم خونمون روستا خانوادم مذهبی خیلی برام گرون تموم شد محل منو به چشم یه آدم خراب میدیدن تا باهمسرم ازدواج کردم همه چیو بهش گفتم و ماجرای عکسا و همه چیو میدونه تا چند سال پیش یکی استوری کرده بود که این ازدواج کرده یعنی متاهله
پریروزم که دیدمش به همسرم گفتم نمیدونم درسته یا غلط اما من جایز دونستم تو خبر داشته باشی که من دیدمش گفت اگر اذیتت کرده یا مزاحمت کرده برم بالا سرش گفتم نه اصلا فک کنم منو نشناخت ولی با داستان امروز که هرجا رفتم دنبالم اومد ظاهرا شناخته و قصد آزار و اذیت داره انقد امروز ترسیدم حس میکنم چشمام لوچ شده مامانم میگفت صورتت سرخ شده
به همسرم بگم امروزم دیدمش؟؟ ما باهام خیلی رفیقیم از گفتنش ترس ندارم چون چیز پنهانی نداریم ولی باز گقتم نظر شماهاروهم بدونم ممنون میشم راهنمایی کنید