مریض شدم چشام از درد و سوزش باز نمیشه صدام گرفته سرم همش گیج میره از رو تخت نمیتونم بلند بشم پشت سر هم بهم میگه این کارو بکن اون کارو نکن جارو کن فلان کن بعد میگم حالم بده مریضم قیافش رو یجوریی میکنه میگه تو که سالمی چته مگه؟😐
یکم پیش اومده تو اتاقم حالا اتاقم بهم ریخته هم نیست الکی غر میزنه بخاطر چهار تا ات و آشغال رو زمین که میبینم از رو تخت نمیتونم بلند شم نفرینم میکنه بعد من که جوابشو میدم قرآن پخش کرده تو خونه بلند بلند باهاش میخونه😐 فکر میکنه خیلی آدم پاک و خوبیه
کل زندگی منو به لجن کشیده بعد برا من قرآن میذاره
حالم ازش بهم میخوره
زنگ زدن حالمو بپرسن بهشون میگه این خودشو زده به موش مردگی