من پدر خونده م خیلی اذیتم کرد و الان چندین ماهه باهاش ارتباطی نداریم یعنی مامانم بیرونش کرده حالا من نامزد کردم اونم زنگ به این و اون میزنه که نمیزارم این وصلت سر بگیره و هرجا که میشینه و بلند میشه درموردم حرفای ناجور میزنه طوری شده که وقتی میفهمم اون شب یا روز رو حالم بده و کارم گریه س و تو این همه سال هیچوقت نتونستم ازش انتقام بگیرم چون فکر میکردم اگه سکوت کنیم هیچی بهش نگیم خودش دیگه دهنشو میبنده و دیگه نمیگه ولی فایده نداره حالا قبلا جایی سرکار میرفتم امروز رفتم پهلو همکارم بهش گفتم که میخوام یه نفرو برام بزنید با بچه ها اونم قبول کرد گفت که فردا بیا بریم مکانشو نشون بده دیگه بقیه ش با من الان هم انگار خوشحالم از اینکه میخوان داغ دلمو دربیارن چون اگه یه خراش کوچولو ام برداره دلم خنک میشه هم انگار ترس دارم ته دلم 🥺
کار بسیار اشتباهیه
نکن خواهر من
شکایت کن ادعای شرف کن بگو چیکارداره باهام
مادرت کجاست
میدونم دلت خنک میشه
حق داری
ولی از نظر عقلانی درست نی چون میفهمه کار تو بوده و صد برابر بدتر سرت میاره
توام ک نمیتونی همیشه بادیگارد داشته باشی
این آدم روانیه زندگی رو برات جهنم میکنه بعد از این کاری ک میکنی
بنظرم اگه نامزدت عاقل باشه نباید ب این حرفا توجه کنه
اول به این جمله اعتماد کن که اگر خدا بخواد کافیه...
مطمئن باش همه عالمم بدتو بگن و خدا بخواد اون اتفاق بیوفته پس حتما اتفاق میوفته.
و بعد اینکه اگر سپردی به خدا پس دیگه چرا میخوای اینکار اشتباه رو انجام بدی؟میدونی اگر یک درصد بفهمه کار تو بوده چقدررر برات بد میشه.
اگر خیلییی شدید پا پیچ شما شده بهش پیغام برسون که به جرم ابروریزی و تهمت و افترا ازت شکایت میکنم.و همینکارم بکن.
یه نامه از دادگاه برسه دستش خودشو جمعوجور میکنه موش میشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
