شوهرم داشت برنامه ریزی میکرد که بیاد پیشم بعد رفت با مامانش اینا هماهنگ کنه اینا یه شهر دیگه آن خلاصه رفت از مامانش پرسید و اینا و مامانش گفت با بابا هماهنگ کرده که بیاد یه سمت دیگه ینی سمت ما نمیان بعد من اینو شنیدم به شوهرم گفتم مامانت که گفته سمت ما نمیان و اینا
بخدا با گوش های خودم شنیدم بعد گفت مامانم همچین حرفی نزده و کلی بهم توپید و اعصبانی شد اینقد ناراحت شدم
خیلی ناراحت شدم دلم میخاست گریه کنم
بعدش بهونه آوردم و گوشیو قط کردم