سلام ؛ همونطور که تو تایپک قبلی گفتم من یه دختر خاله دارم که دستش کجه از لحاظ قیافه و اینا بد نیست ولی خوبم نیست ، شخصیت هم که گفتم دیگه حالا این برادر من از دخترخاله ام خوشش میاد .
من بارها دیده بودم که دست به وسایل بقیه میزنه و دزدی میکنه اما به روش نیاورده بودم یعنی اصلا به خودم اجازه همچین کاری رو نداده بودم چون معتقد بودم به من ربطی نداره ، همه چیز از شبی شروع شد که مهمون دایی کوچیکم و زنداییم بودیم همه خانواده ؛ من ترجیحا تو مهمونی های خونوادگی حضور ندارم و اینبار صرفا به خاطر حال روحیم بود فقط خواستم خونه نباشم .
حالا ما رفتیم و بعد چند روز خبر رسید که گردنبند گرون قیمت زنداییم گمشده ، من کاملا مطمئن بودم که کار دخترخالمه ولی دلم نخواست آبروش بره ، بعد چند روز گردنبند از کنار گلدون دم در خونه داییمینا پیدا شد تحت شرایطی که زنداییم همه جا رو گشته بود . من اینجا فهمیدم خاله ام فهمیده و برده گردنبند رو انداخته در خونشون تا نفهمن کار دخترش بوده .
اما من میدونستم کار دخترخالمه و خودم دیده بودمش . اما هیچی نگفتم چون اگه میگفتم اول همه برادرم جلوم در میومد و دعوا راه مینداخت ...
حالا ماجرای اصلی دیشب بود هستید بگم؟