دیشب تاپیک زدم در مورد پسرم قضیه اش رو دیگه همتون میدونید،امروز دوباره رفتم سراغ گوشیش (بهم گفت امروز بعد مدرسه نمیام خونه و فلان...) رفتم چتش و باز کردم دیدم با دوستش قرار داره به شوهرم گفتم برع دنبالش بزورم شده بیارش..
وقتی اومدن شوهرم خیلی عصبانی بود میگفت جلو مدیر و ناظما تو روی من وایساده میگه نمیام و بزور آوردش
شوهرمم برای این که نیاد سمتش و برای اولین بار بخواد روش دست بلند کنه رفت بیرون
پسر کوچیکم مریضه مدرسه نرفت امروز بالا خواب بود.
دستشو گرفتم بردمش تو اتاق صداشو برد بالا گفت گفتم امروز نمیام خونه میخوام برم... چرا فرستادیش بیاد دنبالم
برگشتم یقشو گرفتم تو دستم با داد شروع کردم به گفتن لال شده بود
هرچی میگفتم هیچی نمی گفت آخر بغلش کردم با زجه و گریه گفتم چرا این کارو کردی باهام مات و مبهوت فقط نگاه میکرد نشستم رو زمین و فقط جلوش زار میزدم تا نیم ساعت همونجوری بودم ب چشماش کردم رنگ خون شده بود از اتاق اومدم بیرون