2777
2789
عنوان

داستانک

9 بازدید | 0 پست



⭐️ اتاق سرد آبی ⭐️


منو آوردن انداختن اینجا

من یه شب از این اطاقی که طبقه آخر یه ساختمون سیمانی و قدیمیه میزنم بیرون

شبا درو رومون میبندن

اما اونقدر غذا نمیخورم تا لاغر شم

اونوقت میتونم از لای میله های پنجره رد شم

نکنه لاغر شم دوسم نداشته باشی

نکنه بگی اوه، پیزوری تورو چه به عاشقی کردن

نکنه دلت مارو نخواد

دکتر جدیدیه مگیه قرصامو باید بخورم

میگه تو واقعی نیستی، خیال منی

خیال آخه تنش بو گندم خام میده؟

موهاش آبشار میشه بریزه رو کتفش آدمو حیرون کنه؟

یعنی صداش یجوریه که اگه صدات کنه مست بشی بری تو آسمون هفتم؟

چی میگه این دکتره؟ دکتر نیست یارو یا اگه هست عاشق نشده بدبخت

گوش میکنی دکتر

راستش این روزا خیلی دل نازک شدم

دل نازکی مریضیه دکتر؟ باید نمونه برداری آزمایشی چیزی

میگم ما که دوتا کلیه داریم نمیشه یکیشو بفروشیم، یه دل بخریم که نازک نباشه، نو باشه هیچی توش نباشه، حتی دلبر، مثل دل بچه ها

دیدی؟ هیچی تو دلشون نیست

اگه میشد که خوب بود

اما هیشکی حاضر نیست کلیه یه دیونه رو بخره

دکتر؟ گریه میکنی دکتر؟

واییی دکترم دل نازکه

شایدم دیونه است، نه اینکه عینک دارن فکر میکنن عاقلن

حالا فهمیدی که برای آروم شدن حتما نباید قرص ابیا رو بخوری؟

هیچ قرص و آمپولی نمیتونه مثل گریه کردن آرومت کنه

واسه همینه دیونه ها همیشه چشاشون خیسه ..آره

خیلی دل نازک شدم دکتر 



#حمید_سلیمی


https://t.me/chamegha

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792