میدونم تقصیر داداشم بوده کلا ادم سردیه زن داداشم هم بچه سنه دیگه مثل اینکه تو ی فضای مجازی با کسی اشنا شده چند روز باهاش داشته صحبت میکرده ک داداشم دیده حالش خیلی بده ن میتونه ببخشه ن میتونه بگذره فعلا کسی بجز منو خانواده زن داداشم خبر نداره دلم ب حال هر دوتاشون میسوزه حالا درسته زن داداشم اشتباه کرده ولی با زبون بارها ب داداشم گفته بود ک بهم توجه کن اونم سرش با شغلش گرم بود خلاصه ک موندیم چیکار کنیم زنداداشم با خانوادش خیلی ادمای موجهین میدونم ی طرف قضیه داداشم مقصره ولی زنداداشم نباید اینکارو میکرد ب داداشم میگم فراموش کن میگه نمیتونم باهاش زندگی کنم بهش اعتماد ندارم از ی طرفم نمیتونم ولش کنم چیکار کنیم
به نظرم دو تایی برن دیش یه مشاور خانواده و همه چیو با هم حل کنن
اونا خانوادن ،اعضای خانواده همدیگه رو میتونن راحت ببخشن
خدای خوبم؛ این شعر بخشی از احساس تازهی من نسبت به تو رو بیان میکنه: " مرا هزار امید است و هر هزار تویی/شروع شادی و پایان انتظار تویی /بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت /چه بود غیر خزان ها اگر بهار تویی/دلم ز هر چه به غیر از تو بود خالی ماند / در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی/شهاب زودگذر لحظه های بوالهوسی است /ستاره ای که بخندد به شام تار تویی /جهانیان همه گر تشنگان خون من اند/ چه باک زان همه دشمن چو دوست دار تویی /دلم صراحی لبریز آرزومندی است/ مرا هزار امید است و هر هزار "تویی"شاعر:سیمین بهبهانی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اره خودم ک خیلی ناراحت شدم با زن داداشم دوست صمیمی هستیم میدونم همچین ادمی نیست
به جای زنداداشت باید با داداشت حرف بزنی
اگه اراده داره که بیشتر به زنش توجه کنه که بمونن با هم وگرنه اگه میخواد مثل قبل باشه فکز نکنم زنداداشت کسی باشه که بتونه تحمل کنه و ممکنه بدتر کنه و اینبار جوری رفتار کنه که نتونن مچشو بگیرن