من سال اولمه که پشت کنکورم، قبول شدم رشته شو دوس نداشتم. نرفتم دانشگاه،پشت کنکوری هم به حساب نمیومدم چون درس نمیخوندم گفتم ولش عقب که نمیمونم.مدرسه رو با امتحان ارتقایی جلوتر از همسن و سالام تموم کردم،حالا ی امسال به خودم زمان میدم راه زندگی رو پیدا کنم اصن ببینم با خودم چند چندم چی میخوام.چون از طرف مامانم هم فشاری نبود واسه دانشگاه رفتن میگف امسال استراحت کن(میدونس سال کنکورم خیلی سخت گذشتهو..)سال بعد ازادبرو،من ک قصدم آزاد نیست.حالا بگذریم!ما ی فامیل حدودا درجه دو داریم که به عمر سرم اینو ندیدم یک شهر دیگست کلا،ولی مامان باباش شهر ما ان و میان خونه مون تند تند،و مامان این طرف،هر بار میاد خونمون میپرسه چیشد دانشگاه چی شد رفتی(شاید ماهی دوبار اینو بپرسه!خیلی عیر طبیعی) و سنشم یکم بالاست میذارم پای سنش بی احترامی نمیکنم قشنگ توضیح میدم،اما با دخترش حتی تلفنی و چت هم باهم حرف نزده بودیم صرفا پیج هم رو تو ایسنتا داشتیم!(واسه داداشش اینا خواسنگارم بودن در حد حرف فقط که از همون اول مخالفت شدیددد کردیم ما.واسه پسر ۳۰ سالش دختر ۱۷ ساله خواستگاری میکنه اخه..)دیشب ساعت ۲ شب خود دختره که شهرمون نیست پیام داده سلام فلانی خانوم چطوری،گفتم ممنون شما خوبید. همین. بعد گفت چیشد تونستی دانشگاه شرکت کنی؟پشماااام ریخت!بیشتز ازین یجوری شدم که گفت تونستی؟نمیخوام بگم به تو چه و بد جواب بدم نمیخوامم بهش توضیح بدم که چیشده چون واقعا بد و یهویی پرسید و بهش ربطی ام نداشت. من اونو اصن ندیدم اسم کوچیکش هم نمیدونم!چجوری سرسنگین جواب بدم که بدونه بهش ربطی نداره،مثلا بگم ایشالا به وقتش... یجوری که بهش نگم پشت موندم.
ببخشید پر حرفی کردم،پیامشو دو روز سین نکردم از آخر گفتم جواب بدم زشته ایده ای نداشتم گفتم ببینم شما چی میگین.کلا حس خوبی نگرفتم ازش وگرنه درگیر یه سوال و جرف نمیشم واقعا