بحث با قانوادم داشتم و دمل چرکی سه ساله رو ریختم بیرون خیلی گریع کردم و الان یه حسی دارم که فردا صبو نمیبینم هرچی میخام مثبت باشم نمیشه میخام یه یادداشت کوچیک جلو میز اینه بزارم که .امیدوارم فردا رو ببینم.که اگه مردم بمونه اگه پاشم اولین کار خدارو شکر مینویسم.من مادر یه دختر سه سالم نوجون نیستم
اخه مادرم میگه تو خیلی چیزای کوچیکو بزرگ میکنی بهش گفتم سطل اشغالم با اشغال کوچیک پر میشه
کاش مشکل منم همین بود مادرم از وقتی بدنیا اومدم چون ناخواسته بودم چه بلا ها که سرم نیاورد تا ۱۵ سالگی زجرم داد بعدشم تو همون سن شوهرم داد رسما بدبخت عالم شدم هیچوقت حلالش نمیکنم هیچوقت حتی وقتی بزارنم تو خاک
خدا هم وا دلم قهره موعه بو بت پرست امشو... یه چیزی هست به اسم دوران که اگه تازه بهش رسیده باشی از پنج کیلومتری معلومه...