مادرشوهر بنده یک فرد کاملا حسود هست کاملا کاملا
منو شوهرم میریم مثلا گردش ششوهرم زنگ میزنه مامانش که مامان الان فلان جا هستیم و ... شب که میریم خونه مادرشوهرم بهمون بی محلی میکنه .به شوهرم گفتم به مادرت نگو اما میگه خوشحال میشه تو فکرت خرابه
یا از فامبلای من مهمون میاد خونمون وقتی خانم خبر دار میشه زودی میگی به شوهرم که برادرتو دعوت کن خونتون
از شوهرم میپرسه فرابنفش شام چی گذاشت برا فامیلاش
هیچ وقت نشده من یه لباس بخرم بهم بگه مبارکه .تنها چیزی که بعضی اوقات بهم میگه میگه رنگ موت خوب شده همین و بس
تا من کوچیک ترین خریدی کنم به جان شوهرم راست میگم دختراش میرن همرنگ خرید من خرید میکنن
وای خدا چرا اینجور ادما زیاد شدن
حرسم در میاد😠😠😠😠
میریم خونشون همش اخم و رو میکنه .شوهرم رفته بدو سر یخچال قبل شام یه شیرینی برداشت خورد انقدر داد و هوار کرد که چرا خوردی چرا برا من ارزش قایل نیستی
همش دنبال دعوا و بهونه هستش
عزیزم طبیعیه
به دل نگیر
اکثرا اینطورن درجه اشون بالا پایین داره
در این مواقع مثلا اگه رفتین شام بیرون کمی از غذاتونو ببر براش یا تا رسیدین بگو فلان جا جات خیلی خالی بود همش بیادت بودم
والا من خودم مادر شوهرم.همیشه خوشحال میشم عروسم چیزی بخری یا مهمونی بده
اسمت فرابنفشه
جوون هستن مادر شوهرتون؟؟
به من هی دختراش میگن تو هول بودی شوهر کردی 3 تا خواهرشوهر مجرد دارم 30 سال و 27 سال و 25 سال
وقتی میریم خونشون هی میگه ببرینم بیرون
